افعال ماضي منفي

ندونس   nodones   = نمي دانست


نيشناوسه بو nishnavese bo = نشنيده بود


نخورد بو nokhor de bo =  نخورده بود


نيارده بو niyar de bo  = نياورده بود


نز بو naza bo =نزده بود


ننويشته بو nenvishteh bi = ننوشته بود


نشورده بو noshur deh bo =نشسته بود


نوشو بو nosho bo = نرفته بود


نومابو numa bo = نيامده بود


نكلابو nakela bo = نريخته بود


ندابو nada bo = نداده بود


هنيگيته بو hanigiteh bo = نخريده بود


ننابو nana bo  = نگذاشته بود


ندابو neda bo = نديده بود


* براي اول شخص مفرد يك« ميم» به آخر آن اضافه ميشود


با علامت ضمه براي حرف «ب»


مثل ننابم nana bom =نگذاشته بودم


* براي دوم شخص مفرد يك حرف« ي» به انتهاي آن اضافه 


ميشود. با علامت كسره براي حرف «ب»


مانند نز بي naza bey = نزده بودي


* براي اول شخص جمع يك حرف «ميم » به انتها اضافه ميشود


با علامت كسره براي حرف «ب»


ننابم nana bem =نگذاشته بوديم


* براي دوم شخص جمع  يك حرف «ن» به انتها اضافه ميشود


با علامت كسره براي حرف «ب»


ننابن nana ben =نگذاشته بوديد


* براي سوم شخص جمع يك حرف «ن» به انتها اضافه ميشود


با علامت ضمه براي حرف «ب»


ننابن nana bon = نگذاشته بودند



*** اكثر افعال براي اينكه حالت مثبت پيدا كنند 


به ابتداي انها حرف «ب» اضافه ميشود تنها برخي 


از آنها چنين حالتي ندارند مانند:


دونس dones = ميدانست


هدابو hada bo = داده بود


هگيته بو hagiteh bo = خريده بود


نيابو neya bo = بود 



ايين تيرماه سين زه

در گاهشناسي ديلمي ,تيرماه ((تيرماه ديلمي)) مقارن


با آبانماه خورشيدي استو كوه نشينان در ستايش از آب


آيين دل انگيزي دارند.


شب سيزدهم تيرماه ديلمي ,فرزند اول يك خانواده


 بافرزند آخر خانواده ديگر -دختر يا پسر يك آبادي 


كه با هم آشناي ديرينه اند - با همديگر 


حرف نميزنند و به پاي چشمه ميروند و يك


قابدون ghabdun (ظرف مسي استوانه اي و دسته دار)


آب برميدارندو روي طاقچه اطاق خانه اي كه بايد 


در آنجا جمع شوند و مراسم تيرماه سين زه را 


برگزار كنند,ميگذارند.


( به روايتي بچه بزرگتر هنگام برگشت بچه كوچكتر 


را كول ميگيرد و به خانه مي آورد)


غروب روز سيزدهم (شب چهاردهم) همه كساني كه 


در جشن شركت ميكنند ,در خانه اي كه آب قابدون


در آنجاست جمع ميشوند و نيت ميكنند و چيزي


از قبيل :انگشتر-دگمه -گردن بند و غيره را


در آن ظرف آب مي اندازند .ظرف را وسط اطاق


گذاشته و خود حلقه وار مينشينند.


رباعي خوان يا طبري خوان حاضر ميشود.


كودك خردسالي كه نميداند اشيا داخل ظرف آب 


از آن چه كسي است ,دست در ظرف آب ميكند و 


يكي  از آنها را بيرون مياورد و به حاضرين نشان


ميدهد ,صاحبش آنرا ميشناسد-در اين هنگام 


رباعي خوان مشغول خواندن شعرهاي خاص 


تيرماه سين زه ميباشد .


صاحب آن شيئ از بافت كلام او ميفهمد كه مراد او 


برآورده ميشود يا نه.


رباعي خوان به تعداد افراد شركت كننده در اين


جشن رباعي ميخواند و اين رباعيها كه وزن و آهنگ


ويژه,غير از ((لاحول ولاقوة الا بالله)) دارند منسوب


به امير پازواري شاعر و عارف دلسوخته مازندران 


كه آهنگ اميري آن بسيار معروف است.